کد مطلب:94399 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:332

صفات خدا را حدی و نهایتی نیست











اصل: الذی لیس لصفته حد محدود و لا نعت موجود و لا وقت معدود و لا اجل ممدود.

ترجمه: آن خدائی كه برای صفاتش اندازه و مرزی معین و نمایانگر موجود و زمانی شمار پذیر و سر رسیدی دراز مدت نیست.

واژه ها: حد: حاجز و حایل میان دو چیز است (به فارسی از آن به مرز باید تعبیر كرد) و نهایت هر چیزی است و محدود یعنی حد پیدا كرده[1].

[صفحه 36]

نعت: صفت چیزی و وصف كردن آن چیز است[2].

معدود: شمرده شده و قلیل و اجل نهایت زمان و عمر و نهایت مدت ادای قرض و مدت و مهلت هر چیزی است[3] كه امروز از آن به سر رسید تعبیر می كنند. ممدود یعنی كشیده و دراز[4].

شرح: در این كلام چند مطلب را بررسی می كنیم:

1- این كلمات نتیجه ی جمله پیشین، یعنی نا محدود و نامتناهی بودن ذات پروردگار است و امام (ع) بیان می كند چون برای ذات پروردگار حد و نهایتی نیست، صفات او نیز نامحدود و بی پایان است و بیانی كه با آن بتوان خدا را به حقیقت صفات شناخت وجود ندارد، زیرا روشن است كه صفات هر موجودی لوازم و آثار وجودی اوست و مرتبه ی هر صفتی نیز بستگی به سعه ی وجودی او دارد مثلا اگر گفته شود فلان شخص دارای جود و سخاوت، رحم و مروت، انصاف و عدالت، غیرت و شجاعت، تقوی و فضیلت و حسن خلق و حسن معاشرت است آثار وجودی او را توصیف كرده ایم و هر چه مراتب عالیتر این صفات را برای او یاد كنیم سعه ی وجودی او را

[صفحه 37]

بیان داشته ایم و اگر بتوانیم وجود موجودی را بتمام حقیقت و مراتب وجودی بشناسیم آثار وجودی او را هم بطور كامل می توانیم درك كنیم، ولی اگر وجود و هستی موجودی قابل اندازه گیری نباشد آثار و صفات او نیز قابل اندازه و توصیف نیست، زیرا هر چه اندزه و مقیاس را بالا ببریم باز بالاتر و بیشتر است و بالاخره به نهایت نمی رسد.

و چون وجود خداوند بی نهایت است، صفات و آثار وجود او هم بی نهایت است و بی نهایت در مقیاس و اندازه نمی آید.

علاوه بر اینكه تعیین حد برای چیزی مستلزم این است كه آن چیز تجزیه و تحلیل پذیر باشد و تجزیه یا حسی است و یا عقلی: تجزیه ی حسی اینست كه چیز محسوس را به اجزاء اولیه ی تشكیل دهنده ی آن برگردانند و به تعبیر دیگر، جسم مركبی را به عناصر تركیب یافته از آن و یا جسم ساده ای به مولكولهای تشیكل دهنده ی آن تبدیل كنند. مثل اینكه یك قطره خون را زیر دستگاه لابراتوار ببرند و مواد تركیبی آن را معلوم سازند و یا آب را به اكسیژن و ئیدروژن تبدیل كنند و یا مولكوهای تشكیل دهنده ی اكسیژن را مشخص سازند.

و تجزیه ی عقلی وقتی است كه چیزی را نتوان بطور محسوس از هم جدا ساخت ولی بحسب عقل می توان آن را جدا كرد. برای مثال وقتی انسان را مورد بررسی قرار می دهیم چیزهائی در او می بینیم كه با سایر جانداران شریك است، مثلا او جسم دارد، جانداران دیگر

[صفحه 38]

هم جسم دارند، او رشد می كند، جانداران هم رشد می كنند، او حركت و احساس دارد، سایر جاندارا هم حركت و احساس دارند و چیزهای دیگری در او می بینیم كه سایر جانداران فاقد آنها هستند، انسان عقل و شعور و فكر دارد، از فصایا نتیجه گیری می كند، قوه بیان و كتابت دارد و می تواند مطالبی كه در ذهن اوست بیان كند و بنگارد از این بررسی می یابیم كه انسان از دو قسمت تشكیل یافته است: یك قسمت چیزهائی كه با جانداران دیگر مشترك است كه از آنها به «ما الاشتراك» تعبیر می كند و قسمت دیگر چیزهائی كه ویژه ی اوست كه از آنها به «ما به الامتیاز» تعبیر می نمایند. این نوع تحلیل را تحلیل عقلی می گویند. با این توضیح روشن شد كه تجزیه و تعیین حدود برای موجودی وقتی میسر است كه آن مركب باشد به تركیب حسی و یا به تركیب عقلی.

و چون وجود خدا از هر جهت بسیط است و از انواع تركیب منزه می باشد قابل تجزیه و تعیین حدود نیست[5] و نمی توان او را تعریف نمود. و از این جهت امام چهارم (ع) می فرماید: «لو اجتمع اهل السماء و الارض ان یصفوا الله بعظمته لم یقدروا»[6] (اگر اهل

[صفحه 39]

آسمان و زمین جمع شوند و یكدیگر را كمك دهند برای اینكه خدا را به عظمتش تعریف كنند نمی توانند).

2- بعضی از شارحین نهج البلاغه گفته اند[7].

از جمله ی (لیس لصفته حد محدود) ممكن است این معنی مقصود باشد كه صفات خدا اندازه ندارد و قابل شمارش نیست و نیز ممكن است این معنی مقصود باشد كه صفات او حد ندارد یعنی قابل تعریف و تحلیل عقلی نیست. ولی با توضیحی كه داده شد می گوئیم هر دو معنی مقصود است، زیرا چنانچه گفتیم وجود خدا از هر جهت بسیط است و وجود بسیط به تمام معنی، غیر متناهی است، بنابراین نه قابل تجزیه و تحلیل و نه قابل شمارش است.

3- مقصود از اینكه صفات خدا وقت معدود و اجل ممدود ندارد اینست كه وجود او ازلی است و اول ندارد تا قابل شارش بحسب زمان باشد و همچنین ابدی است و آخر ندارد تا اجل و سر رسیدی

[صفحه 40]

داشته باشد و وجودش پایان یابد. مثل اینكه بگوئیم خدا در یك میلیارد سال پیش وجود یافت و فلان صفات و كمالات را پیدا كرد و یك میلیارد سال دیگر وجود و كمالاتش به پایان می رسد، این گفتار نادرستی است، زیرا تعیین مدت و عمر برای موجودی است كه سابقه ی نیستی داشته باشد یعنی وقتی نبوده و پس از آن به وجود آمده باشد، ولی خدای ازلی و ابدی كه همیشه بوده و همیشه خواهد بود در ظرف زمان نمی گنجد و اول و آخری برای او نیست و این معنی نتیجه ی نامحدود بودن صفات اوست كه در جمله ی پیشین بود، یعنی چون وجود و كمالات او نامحدود است، از هیچ جهتی نمی توان برای او حدی تعیین نمود، نه از لحاظ كمیت و اندازه و نه از لحاظ كیفیت و چگونگی و نه از لحاظ مدت و زمان.

و این مطلب، اشتباهی را كه بعضی از علمای سنی توهم كرده اند كه خدا در قیامت دیده می شود روشن می كند، چنانچه شیخ اسماعیل حقی افندی در تفسیر روح البیان از یكی از اساتید خود نقل كرده كه گفته است «خدا در روز قیامت دیده می شود و آیه ی شریفه ی «لا تدركه الابصار»[8].

كه می گوید چشمها خدا را درك نمی كند مخصوص به این جهان است و گر نه در جهان دیگر خدا دیده می شود چنانچه از آیه ی «و جاء ربك و الملك صفا صفا»[9].

كه می گوید خدا و فرشتگان

[صفحه 41]

صف در صف روز قیامت می آیند. و از آیه ی فمن كان یرجوا لقاء ربه»[10].

كه از دیدار پروردگار حكایت می كند، استفاده می شود. غافل از اینكه اگر در قیامت خدا دیده شود، برای كمالات وجودی او وقت و اجل تعیین كرده و وجود او را محدود ساخته ایم زیرا تا محدود نشود نمی توان او را دید و پیداست كه لازمه ی محداود بودن نقص و احتیاج است و احتیاج در ساحت قدس خدا راه ندارد. و امام (ع) با اثبات نامحدود بودن ذات و صفات خدا این اشتبه را برطرف ساخته است، چون وجود نامحدود قابل احاطه ی عقل نیست تا چه رسد به اینكه دیده شود.

و این خود شاهد قطعی عقلی است كه این گونه آیات ظاهرش مقصود نیست، بلكه معنی آنها را با استفاده از آیات دیگر باید فهمید. مثلا مقصود از جاء ربك جاء امر ربك است كه در آیات دیگر آمده است[11] و ممكن است كنایه از ظهور قدرت و سلطنت پروردگار در روز قیامت باشد و مقصود از لقاء پروردگار لقاء رحمت او است. و در كافی بسند معتبر از حضرت صادق (ع) روایت كرده[12] كه فرمودند

[صفحه 42]

«جاء حبر من الاحبار الی امیرالمومنین علیه السلام فقال یا امیرالمومنین متی كان ربك فقال له ثكلتك امك و متی لم یكن حتی یقال متی كان؟ كان ربی قبل القبل بلا قبل و بعد البعد بلا بعد و لا غایه و لا غایه و لا منتهی لغایته انقطعت الغایات عنده فهو منتهی كل غایه. قال یا امیرالمومنین افنبی انت فقال ویلك انما انا عبد من عبید محمد صلی الله علیه و آله.»

(یكی از دانشمندان یهود پیش امیرالمومنین (ع) آمد و گفت ای امیر مومنان پروردگار تو از چه وقت بود؟ حضرت فرمود مادرت به عزایت بنشیند، خدا چه وقت نبوده تا گفته شود از چه وقت بود؟ (یعنی به موجودی می گویند از چه زمان بوده كه سابقه ی نیستی داشته باشد، مثلا می توان گفت انسان از چه وقت روی زمین پیدا شده است ولی وجودی كه سابقه ی نیستی ندارد این پرسش درباره ی او بویژه از شخص دانشمند بی مورد است و ازین جهت حضرت با كلمه ی «ثكلتك امك» شروع به پاسخ او نمودند) خدای من پیش از هر پیشی بوده بدون اینكه آغازی داشته باشد و بعد از هر موجودی هست بدون اینكه انتهائی داشته باشد، پایان و نهایتی برای او نیست، بنابراین هر پایانی به او پایان می یابد و خود پایانی ندراد. مرد یهودی گفت ای امیر مومنان آیا تو پیغمبری؟ حضرت فرمود وای بر تو، من بنده ای از بندگان حضرت محمد (ص) هستم).

جمله ی آخر این حدیث گویای كمال تواضع حضرت علی (ع) نسبت

[صفحه 43]

به شخصیت علمی و اخلاقی پیامبر اكرم (ص) و افتخار شاگردی مكتب اوست و این مطلب با آنچه در رساله ی علم امام بر وفق آیات و اخبار ثابت كرده ایم كه ائمه علیهم السلام با پیامبر اكرم (ص) از جهت علوم و كمالات نفسانی برابرند و تنها تفاوت آنها در منصب نبوت و رتبه ی خاتمیت است منافات ندارد و روی همین جهت است كه در آیه ی مباهله حضرت علی (ع) نفس پیامبر اكرم (ص) معرفی شده و همین خصوصیت است كه برتری او را بر سایر انبیاء اثبات می كند و حتی فخر رازی در تفسیر كبیر باین فضیلت اعتراف نموده است[13].

و باز بهمین سبب بوده كه پیامبر اكرم (ص) علی (ع) را در پدی این امت شریك خود قرار داده است. چنانچه در بحار از خود آن حضرت از رسول خدا روایت كرده كه فرمود «انا و علی ابوا هذه المه و لحقنا علیهم اعظم من حق ابوی ولادتهم فانا ننقذهم ان اطاعونا من النار الی دار القرار و نلحقهم من العبودیه بخیار الاحرار»[14].

(من و علی دو پدر این امت هستیم و حق ما بر این امت از حق

[صفحه 44]

پدر و مادری كه آنها را زائیده اند بزرگتر است، چه اگر فرمان ما را ببرند، آنها را از آتش نجات داده به بهشت جاودان می بریم و از بندگی هوای نفس و شیطان رهانیده به نیكان از آزادگان می رسانیم) در اینجا بی مناسبت نیست كه یاد آور می شویم كه نهج البلاغه گفتار یك چنین شخصیت با عظمتی و دریای بی كرانی از معارف و علوم و فضائل و مكارم انسان و راه و رسم زندگی فردی و اجتماعی است و هركس به اندازه ی استعدد و ظرفیت خود از این دریای عمیق بهره برداری می كند ولی به عمق این دریای با عظمت نمی تواند برسد.


آب دریا را اگر نتوان كشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

[صفحه 45]


صفحه 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 45.








    1. منتهی الارب و مفردات راغب.
    2. منتهی الارب.
    3. منتهی الارب و مفردات راغب.
    4. منتهی الارب.
    5. ممكن است گفته شود خداوند در اصل وجود با سایر موجودات مشترك و از جهت اینكه وجود او واجب و حتمی است از سایر موجودات ممتاز می گردد.

      گوئیم این، تنها یك اشتراك لفظی است و گر نه از لحاظ مفهوم، وجود خدا واجب و ازلی و ذاتی و بسیط از هر جهت است و با وجود موجودات كه مسبوق به نیستی و محتاج به غیر و محدود است مغایر می باشد.

    6. شرح نهج البلاغه خوئی صفحه 306.
    7. شرح نهج البلاغه خویی صفحه 305.
    8. سوره ی انعام آیه 103.
    9. سوره ی فجر آیه ی 22.
    10. سوره ی كهف آیه ی 110.
    11. سوره ی حدید آیه ی 13.
    12. كافی مجلد اول صفحه ی 89 حدیث پنجم.
    13. تفسیر كبیر مجلد هشتم صفحه 68.
    14. بحار الانوار چاپ كمپانی جلد هفتم صفحه ی 53. و در جلد اول تفسیر برهان چاپ قدیم صفحه ی 274 چند روایت معتبر در این معنی رسیده است.